1066) سوره حجرات (49)، آیه1 (مطلب9) ادامه تدبر: افراط در انقلابی
پرهیز از افراطگرایی
9) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
درباره مقصود از دستور «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» که بعد از «لا تُقَدِّمُوا» آمده، یک احتمال جدی این است که این دو فراز «لا تُقَدِّمُوا» و «اتَّقُوا اللَّهَ» دو دستور مستقل باشد که هر دو جانب افراط و تفریط در دینداری را مد نظر قرار دهد؛ در اولی توصیه میکند در دینداری از خدا و رسول جلوتر نیفتید؛ که خطاب اصلی این توصیه به خشکهمقدسان است؛ و در دومی توصیه میکند به تقوا را رعایت کنید و در انجام دستورات کم نگذارید و از دین عقب نیفتید، که خطاب اصلی این به کسانی است که دین را جدی نمیگیرند؛ و آنگاه میتواند به ترتیب معادل همان دو فرازی باشد که در احادیث آمده است که: «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ، وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِقٌ: کسی که از آنان جلو بیفتد خارج از دین است، و کسی که از آنان عقب بیفتد نابودشدنی است» (حدیث6). به نظر میرسد آن دسته از مفسرانی که بعد از توضیحات رایج درباره «لا تُقَدِّمُوا»، عبارت «اتَّقُوا اللَّهَ» را به معنای «اجتنبوا معاصیه» تفسیر میکنند (مثلامجمع البیان، ج9، ص196) بر اساس این احتمال باشد.
احتمال دیگر این است که «وَ اتَّقُوا اللَّهَ» توضیح و تاکیدی بر نحوه رعایت «لا تُقَدِّمُوا» باشد؛ بویژه بر مبنای آن قول که «قدم نجستن بر خدا و رسول» را دعوتی به عبودیت مطلق معرفی میکرد (مثلا المیزان، ج18، ص307[1])؛ که چون بر این دیدگاه ثمره اجتماعی مهمی مترتب میشود در تدبری مستقل بدان خواهیم پرداخت؛ و البته کاملا محتمل است که هردوی اینها مد نظر باشد؛ و چنانکه بارها توضیح داده شد اثبات یک معنای درست برای یک آیه، امکان وجود معنای درست کاملا متفاوتی برای آن آیه را نفی نمیکند.
10) «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ»
غالبا متدینان به لغزش تفریط در دینداری (اینکه انسان به خاطر سهلانگاری و ... به احکام دین عمل نکند) حساسیت دارند؛ اما یکی از لغزشگاههای مهم دینداری که بسیار مورد غفلت واقع میشود و تشخیص آن نیز دشوارتر است، افراط در دینداری است؛ یعنی انسان بخواهد در دینداری از خدا و رسولش هم جلوتر بیفتد؛ که از معروفترین جلوه این امر تحت عنوان «خشکهمقدسی» یاد میشود؛ اما منحصر در آن نیست. این مساله بقدری مهم بوده که بعد از اینکه دستور میدهد که چیزی را بر خدا و رسولش مقدم ندارید، دوباره تاکید میکند که تقوا و مراقبت از حد و مرزهای الهی را پیشه کنید؛ یعنی همین که انسان به خیال خود بیش از صاحبان اصلی دین، دغدغه دین داشته باشد و کاسه داغتر از آش شود نوعی بیتقوایی است.
نکته تخصصی جامعهشناسی جوامع دینی: (خطر افراط در دینداری: خوارج، زیدیه و ...)
سوره حجرات در سال نهم هجرت نازل شده است؛ یعنی تقریبا یک سال پیش از رحلت پیامبر اکرم ص و در زمانی که تقریبا جامعه اسلامی و حکومت اسلامی به ثبات رسیده و دیگر احتمال فروپاشی آن داده نمیشد.
شروع این سوره (و چنانکه خواهیم دید یکی از مهمترین محورهای این سوره) هشدار دادن به لغزشگاه بسیار مهمی برای عموم جوامع و حکومتهای دینی است؛ لغزشگاهی که بعدها در هنگام نزول آیه ولایت در غدیر خم به نوع دیگری بر آن تاکید شد که: وقتی که به قوتی رسیدید که کفار از شما ناامید شدند دیگر از آنان نترسید، بلکه از من بترسید: «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ»، یعنی دیگر تهدید اصلی برای شما خطر خارجی نیست؛ بلکه خطر داخلی است؛ یعنی مبادا کاری کنید که خود خداوند شما را رها کند تا به هلاکت بیفتید.
این آیه (و بلکه این سوره) را میتوان پیشقراول آیه فوق دانست؛ یعنی خداوند در مقام هشدار به مهمترین خطری است که جامعه و امت و حکومت اسلامیای را که حتی پیامبر اکرم ص تأسیس فرموده، تهدید میکند؛ و اگر وصیت جدی پیامبر ص که راه گمراه نشدن پس از خویش را در تمسک به ثقلین (قرآن و اهل بیت ع) معرفی کرده بود جدی بگیریم، به نظر میرسد مهمترین افتراقاتی که از مسیر اصلی ثقلین رخ داد، بیش از آنکه به خاطر تفریط در عمل به دین باشد، در جریانهای افراطیای بود که چون ظاهر دینی داشتند، مسلمانان انحرافی را که از جانب آنان در دین خدا رخ میداد متوجه نمیشدند.
بیتردید اولین انحراف بنیادینی که در اسلام رخ داد و بر خدا و رسول ص جلو افتادند، این بود که دستور خدا و رسول ص را در خصوص جانشینی رسول الله ص یک توصیه شخصی قلمداد کرده و وانمود کردند که تخطی از آن اشکالی ندارد؛ و چون چهرههای ظاهرالصلاح با سوابق طولانیمدت در این جریان حضور داشتند، و بویژه شخص عمر در دوره حکومت خود، بر اجرای شداد و غلاظ احکام شرع از سویی، و پرهیز شخصی از تجملگرایی از سوی دیگر، اصرار داشت، و نیز حکومت را موروثی نکرد، امت اغفال شد؛ و این انحراف در امت اسلام ریشه دواند. در اینجا قصد ندارم ابعاد این انحراف را باز کنم، بلکه میخواهم سراغ چند جریان انحرافی افراطی بعدی (مانند خوارج و زیدیه[2]) بروم که با ظاهر و نمودی بشدت دینی و انقلابی مسیری انحرافی را پیمودند. علت گزینش اینها برای باز کردن این بحث، آن است که اصل انحرافی بودن اولی برای تقریبا اغلب مسلمانان، و دومی برای شیعیان دوازدهامامی کاملا واضح است؛ اما کمتر از این زاویه مورد عبرتگیری واقع شدهاند؛ در حالی که عبرتهای مهمی بویژه برای زمانه ما دارد؛ و بیمِ افتادن انقلاب و نظام اسلامی برپا شده در کشور ما در دام این افراط، جدی به نظر میرسد.
اما به عنوان مقدمه تذکر نکتهای لازم است؛ و آن اینکه مقصود از «افراط در دینداری» آن است که در دین خدا از خدا و رسول ص جلو بیفتیم؛ وگرنه اگر کسی بکوشد تمام زندگی و اعمال خود را بر مدار دستورات خداوند سامان دهد به هیچ عنوان تعبیر «افراط» سزاوار او نیست؛ و کسانی که دینداران اینچنینی را به بهانه افراط مذمت میکنند و مایلند که نسبت به برخی از دستورات دین سستانگاری و عملا کفرورزی شود (نساء/61 و88-89) به تعبیر قرآن کریم مصداق بارز منافقاناند. در این باره قبلا در بحثهای سوره احزاب بقدر کافی توضیح داده شد (مثلا: تدبر 4 در جلسه 420؛ https://yekaye.ir/al-ahzab-33-1 /).
الف. خوارج
خوارج کسانی هستند که در جریان حکمیت چندبار از امام معصوم ع جلو افتادند. در جنگ صفین، وقتی سپاه امیرالمومنین ع در شرف پیروزی بود، ناگهان لشکر معاویه قرآنها را برافراشتند که: قرآن بین ما و شما حَکَم باشد. هرچه امیرالمومنین ع کوشید که لشکر خود را متقاعد کند که این دسیسهای بیش نیست، اغلب نپذیرفتند و اولین جلو افتادنشان این بود که حضرت ع را مجبور به قبول حکمیت کردند؛ در گام دوم به جای فردی که از نظر حضرت امیر شایسته برای حکمیت بود (ابنعباس یا مالک اشتر)، منافق خشکهمقدسی (ابوموسی اشعری) را بر ایشان تحمیل کردند. وقتی هم که عمروعاص، ابوموسوی اشعری را فریب داد و آنها فهمیدند که فریب خوردهاند - به جای اینکه اشتباهشان را در این تشخیصهای و تحمیلهای ناروای خود ببینند - در گام سوم اعلام کردند در مسائل مربوط دین خدا نمیتوان حکَم قرار داد (این هم بر خدا تقدم جستن بود زیرا خداوند در موارد متعدد از حکم قرار دادن انسانها حمایت کرده؛ مثلا نساء/35؛ یا حجرات/9)؛ و حضرت علی ع را به خاطر اینکه با آنها همراه شده بود کافر دانستند.
با توجه به اینکه درباره خوارج زیاد سخن گفته شده، در اینجا فقط به یک نکته در مورد آنان اشاره میشود و آن اینکه حضرت امیر ع در مورد خوارج – و در مقایسه آنان با معاویه و اصحابش – فرمود: «لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَکَه» (نهجالبلاغه، خطبه61). این یعنی برخورد با اینها که اهل افراطند بسیار ظرافت میخواهد. در واقع، افراطیون دو دستهاند:
یک دسته کسانیاند که خودشان میدانند که جلو افتادنشان از خدا و رسول ص برای مطامع نفسانی و حب جاه و ... است (شاید کسی بگوید اینها را هم چهبسا بهتر باشد به تفریطیون ملحق بدانیم؛ اما چون افراطیون غالبا دور و بر این انسانها جمع میشوند و اینها هم در ظاهر خود را کاسه داغتر از آش مینمایانند، لذا در مقام تحلیل باید آنها را هم در همین محور قرار داد)؛
دوم کسانیاند که امر به خودشان مشتبه است؛ به تعبیر حضرت امیر ع به خیال خود دنبال حق میروند ولی دارند اشتباه میکنند؛ و البته این اشتباهشان بسیار برای دین هزینه دارد؛ تا حدی که خود حضرت امیر ع مجبور میشود با آنها بجنگد؛ در عین حال، چون میداند که غالبا گروههای تفریطی (مثل معاویه و ...؛ که دنبال جاهطلبی و شهوت و ... خود هستند و درد دین ندارند) با این گروهها درگیر خواهند شد، به ما توصیه میکنند که شما بعد از من – که امام معصومی در میانتان نیست – وارد درگیری و جنگ با اینها نشوید؛ زیرا ثمره این درگیری به نفع دنیاطلبانی خواهد بود که از ابتدا دنبال باطلند.
این مسالهای است که میبینیم ائمه اطهار در قبال زیدیه هم در پیش گرفتند؛ یعنی با اینکه هشدارهای فراوانی به شیعیان میدادند که در فضای زیدیگری نیفتند و مذمتهای فراوانی در خصوص زیدیه و اقدامات آنها صادر شده، اما هیچ جا نمیبینیم ائمه ع به شیعیان اجازه درگیر شدن و جنگیدن با زیدیه را داده باشند.
پس اولین نکته این است که «در حالی که وظیفه داریم از خدا و رسول ص جلو نیفتیم» و دچار افراط به این معنا نشویم؛ در عین حال متوجه باشیم که بسیاری از کسانی که دچار این افراط میشوند، از روی اشتباه و خطا به این وادی میافتند، پس در مواجهه با آنها بسیار باید احتیاط کنیم؛ که مبادا دنیاطلبان و تفریطیون از این درگیری ما سوء استفاده کنند.
[1]. و قوله: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» أمر بالتقوى فی موقف الاتباع و العبودیة و لا ظرف للإنسان إلا ظرف العبودیة و لذلک أطلق التقوى.
و فی قوله: «إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» تعلیل للنهی و التقوى فیه أی اتقوه بالانتهاء عن هذا النهی فلا تقدموا قولا بلسانکم و لا فی سرکم لأن الله سمیع یسمع أقوالکم علیم یعلم ظاهرکم و باطنکم و علانیتکم و سرکم.
[2]. قبل از زیدیه هم میتوان از جریان کیسانیه نام برد. بعد از شهادت امام حسین ع مختار ثقفی با عدهای به خونخواهی امام حسین ع برخاستند. مختار در جریان قیام خود، برای اینکه حمایت شیعیان را به دست آورد محمد حنفیه (برادر ناتنی امام حسن ع و امام حسین ع) را «مهدی» خواند، و خود را فرستاده شده از جانب او معرفی کرد. بسیاری از دوستداران اهل بیت و شیعیان، مختار را در این جریان همراهی کردند ولی ظاهرا مهمترین دسته یاورانش کسانی بودند که بر اساس باور به مهدویت محمد حنفیه وی را یاری کردند و فرقه کیسانیه را تشکیل دادند. ظاهرا اصل این کار مختار (انتقام گرفتن از قاتلان اباعبدالله) موجبات رضایت اهل بیت ع را فراهم کرد؛ اما آنچه مهم است این است که وی در شرایطی دست به قیام زد که امام سجاد ع زنده و حاضر بود؛ و هیچ جا نه از ایشان اجازهای گرفت و نه هیچیک از اصحاب برجسته امام سجاد ع در این قیام در کنار او بودند.
این قیام نهایتا توسط مصعب بن زبیر سرکوب شد؛ و مصعب به هفت هزار شیعهای که وی را یاری میکردند ظاهرا امان داد، اما وقتی تسلیم شدند تمامی آنان را از دم تیغ گذراند؛ و این از ثمرات فاجعهبار جلو افتادن از امام معصوم ع در مقام اقدام اجتماعی بوده است که همان اندک جماعت شیعیانی که بعد از امام حسین ع زنده مانده بودند اینچنین خونشان به هدر رفت.
اما با توجه به اینکه این جریان امتداد تاریخی مهمی پیدا نکرد به آن نپرداختیم.